باران هديه اي از طرف خدا

بارون ریزه میزه

   بارون ریزه میزه     از آسمون می ریزه    برگای خشک رنگی   خبر می ده پاییزه     گنجشکی توی بارون  آب از نوکش می ریزه       مامان براش تو باغچه   یه کم دونه می ریزه      این دونه ها تو سرما     براش خیلی لذیذه ...
6 بهمن 1395

pic of BARAN 3

هفته گذشته با باران خانوم شیطون رفتیم آتلیه خاله شیرین و کلی عکسای قشنگ انداخیم باران خانوم و آدم برفی باران خانوم و بابانوئل   باران خانوم و شب یلدا و ننه قمر ...
24 اسفند 1394

سالگرد ازدواج

امسالم مثل هرسال بابایی مارو سورپرایز کرد.طبق نقشه قبلی عموفرید مارو خونشون دعوت کرد.هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که خاله سارا از من خواست که برم توی اتاق و به فرشته کوچولوم شیر بدم.که یه دفعه بابامیلاد و بقیه با یه کیک خوشگل اومدند توی اتاق و شعر میخوندن.منم شوکه شده بودم و همین جوری نگاهشون میکردم. بابایی به مناسبت 5مین سالگرد ازدواجمون یه النگوی خوشگل واسم خریده بود. ممنونم بابایی.من و باران کوچولو خیلی دوستت داریم. ...
14 آذر 1394

گردش یه روز پاییزی

دوباره پاییز     اما نه ((فصل خزان)) زرد!     دوباره پاییز     اما نه فصل اندوه و درد!     دوباره پاییز     فصل زیبای سادگی     دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .     پاییز امسال ما رنگ و لعاب دیگه ای به خود گرفته.پاییز امسال ما نه فصل خزانه نه فصل اندوه     پاییز امسال ما با وجود دختر قشنگم باران بهترین فصله ساله و برای ما حکم بهار رو داره یه گردش پاییزی بهمراه دوستان(روستای مردان)      ...
29 آبان 1394

واکسن 2 ماهگی

امروز فندق مامان 2 ماهه شد و با مامان جون رفتیم بهداشت که واکسن 2ماهگیشو بزنیم.از چندروز قبلش استرس این روزو داشتم.موقعی که قطره فلج اطفال رو بهش دادن جوجوییم خیلی گریه کرد منم همزمان با اون داشتم گریه میکردم موقعی که خواستن واکسنشو بزنن دیگه نتونستم طاقت بیارم از اتاق رفتم بیرون و فندقم رو سپردم به مامان جون.تا شب خیلی گریه کرد. هر 6 ساعت 11قطره استامینوفن بهش می دادم و مرتب کمپرس گرم می کردم.  الهی دورت بگردم باران جونم که پات اوووف شده ...
25 آبان 1394