باران هديه اي از طرف خدا

روز موعود

سلام دوستان.من خاله باران کوچولو هستم.چون مامانش فعلا نمیتونه این خبرخوبو به نی نی وبلاگیهای عزیز بگه من زحمتشو کشیدم!!!!!!!!! بالاخره باران خانوم قصه ما هم به دنیا اومد الهی خاله قربونش بره ...
24 شهريور 1394

عروسی

کمتر از یک ماه دیگه مونده تا مسافر زندگی ما به دنیا بیاد و زندگی شیرین ما رو شیرین تر از قبل کنه دخمل گلم من و بابامیلاد باهم رفتیم تهران عروسی آقاشفیق پسرعموی بابایی خیلی خوش گذشت ولی تو مسیر برگشت مامانی خیلی اذیت شد.واسه اینکه تو وروجک جات تنگ شده بود و مدام تو دل مامانی تکون میخوردی اینم یه عکس یادگاری من و بابا اینم عکس عروس و داماد شفیق و روژین ...
24 مرداد 1394

مسافرت

جوجوی مامان الان 32 هفته س که تو دل مامانی جاخوش کرده و من و بابامیلاد به همراه مامان جون و خاله سمانه و بقیه فامیلا رفتیم مسافرت اول رفتیم مشهد پابوس امام رضا(ع) و آرزو کردم که تو فرشته کوچولو صحیح و سالم به دنیا بیایی       بعدم رفتیم عروسی.به ما که خیلی خوش گذشت.معلوم بود به تو هم خیلی خوش میگذره.چون مدام تو دل مامانی نانای میکردی بعد از مشهد هم رفتیم شمال.اونجا هم بهمون خیلی خوش گذشت   ...
4 مرداد 1394

بابايي نباشي خسته

دعا دارم خدا جون                 دعای دسته دسته شب که میاد به خونه             بابام نباشه خسته دلم تنگه برای                       برای بابای نازی نازی کمک بکن خدا جون                بیاد بامن به بازی نازم کنه بوسم کنه           &nbs...
27 ارديبهشت 1394

حسنی نگو یه دسته گل

توی ده شلمرود، حسنی تک و تنها بود. حسنی نگو، بلا بگو، تنبل تنبلا بگو، موی بلند، روی سیاه،ناخن دراز، واه واه واه. نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکُلی، هیچکس باهاش رفیق نبود. تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه. باباش می گفت: - حسنی میای بریم حموم؟ نه نمیام، نه نمیام - سرتو می خوای اصلاح کنی؟ - نه نمی خوام، نه نمی خوام کره الاغ کدخدا، یورتمه می رفت تو کوچه ها: - الاغه چرا یورتمه می ری؟ - دارم می رم باربیارم، دیرم شده، عجله دارم. - الاغ خوب نازنین، سر در هوا، سُم بر زمین، یالت بلند و پُر مو، دُمت مثال جارو، یک کمی به من سواری می دی؟ - نه که نمی دم - چرا نمی دی؟-...
27 ارديبهشت 1394